radinradin، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره

خاطرات پسرم

شروع اولین غذا

عزیز دلم ، پسر باهوش من  امروز پا به ماه هفتم زندگی زمینی ات گذاشتی و تبریک میگم بخاطر اینکه بالاخره غذا خوردنت شروع شد  امروز صبح با بابایی رفتیم بهداشت واکسن پایان شش ماهگیت رو خانوم دکتر برات زد ، عشقم این دفعه خیلی گریه کردی و مامانی دل کوچیک ، هم پا به پات گریه کرد .   عزیییییییزم اصلا طاقت ندارم ببینم داری درد میکشی و نتونم برات کاری کنم  امروز با اجازه خانوم دکتر دیگه میتونستم بهت غذا بدم مامان هم خوشحال بود هم ناراحت   خوشحال بودم از اینکه رشدت خیلی خوب بود و میتونستم بهت غذا بدم   و ناراحت از اینکه نتونی غذا رو بخوبی بخوری و پس بزنی .  پسر صبور من ، ساعت 2 ظهر بعد از یه شی...
14 مهر 1393

ویار بارداری

پسر عزیز و دوست داشتنی من ،  میخوام از شما یه تشکر ویژه بکنم ، از اینکه تو بارداری اذیتم نکردی از اینکه بد ویار نبودم و خیلی چیزهای دیگه .  پسر باهوش من اولین ویارم یا اولین چیزی که دلم خواست سمنو بود ، نمیدونی چه لذتی میبردم از اینکه سمنو میخوردم ، و دومین غذایی که دلم میخواست خورشت قورمه سبزی بود ، یه خاطره برات تعریف کنم بخندیم ، ماه پنجم بارداری بودم که رفته بودم سونوگرافی که دکتر بهم جنسیت شما رو بگه ، موقع برگشت به خانه دیگه ظهر شده بود و طبق معمول دلم قورمه سبزی با زیتون پرورده خواست رفتم رستوران سر کوچه امون گرفتم و رفتم خونه ، نشستم رو زمین و سریع غذا رو بازش کردم و آماده خوردن شدم که ، همه شروع کردن به تلفن زدن و... ...
5 مهر 1393
1